برای دایی شهیدم سردار
عبدالله کاظمخانی
من می دانم چگونه کشته شدی
و هیچگاه به مادر نگفتم
نگفتم پروانه ها ی جنگ
شمع هاشان مین هایی بود
بال فرشتگان را
تکه تکه می کرد
و مردی که چشم هایش
سبز آبی بود
سیگار ش را ترک کرد
ندبه هایش خلوص نیکوتینی
نداشته باشد
کدام خاک
کدام خار
کدام خاک خاردار
شقایق هایی می پرورد
با داغی در سینه
ساق ها و ساقه ها ترک می خورد
شگفتا
صد و چند ممالک
عاشق سرفه های خونین
مردمان خاکریزند
می دانم چگونه سخت کشته شدی
ترس دق مرگ شدن مادر
مرا می ترساند
زبان در کامم سوخت
کلمه در اندیشه ام
روزی استخوان هایت آمد
با لباس هایی سوخته
دست بر هر چه بردم
غبار می شد
چگونه می شد تو را در آغوش گرفت
ای شقایق پاره پاره؟
شاعر:
زهرا_خدابنده
خواهر زاده شهید بزرگوارسردار عبدالله کاظمخانی