'♥️𖥸 ჻ وقتی ضارب ‌علی رو با چاقو زد ما پیڪر غرق‌ خونش ‌رو به‌ کناری کشیدیم.. پیرمردی اومد و گفت: خوب ‌شد..؟!همین‌ رو میخواستی..؟! به ‌تو چه ‌ربطی داشت..؟! چرا دخالت ‌کردی..؟! علی با صدای ضعیفی گفت: حاج ‌آقا.. فکر کردم‌ دختر ‌شماست من‌ از ناموس‌ شما دفاع‌ کردم..