✨🍂🌸✨🍂🌸✨🍂🌸✨
#شماره_۹
پمپ گازو وصل کرد به ماشینو رفت واسه خودش یه چایی ریخت آورد.
گفتم: بفرما چایی.😊
از حرفم تعجب کرد و گفت: إإ، روزه نیستی؟😳
یه لبخندی بهش زدم.😊
بعد یه مکث گفت: خوب چیکار کنم؟ برم بشینم تو دفتر؟
گفتم: نه، ولی میتونی بذاریش اونجا سرد شه بعد بری بخوری، نه جلو ملت
#خاطرات_امربه_معروف_ونهی_ازمنکر