"فَإِنَّ_مَعَ_الْعُسْرِ_يُسْرًا  " به یـادآر شبی را که با بغض و گریه سر کردی و هر ثانیه انگار جـان می دادی و تصور می کردی که این شب ، تمام نخواهد شد ، اما صبح ، با تلنگر آفتاب بیدار شدی ، رسوبـات سفید نمک را از روی صورتت تکاندی ، نفس عمیقی کشیدی ، از جـایت بلندشدی و ایستادی تا قـوی تر از روزهای قبل ، برای آرزوهایت ، تلاش کنی . غصه ها همینقدر کـوتاهند ، و سختی ها همینقدر زودگذر . تمام شب ها صبح می شوند و تنها ؛ رسوب های خسته ای می مـانَد برای تکاندن . ‌‌خدایا! عنانمان را از دست نفسمان بستان نگاهمان را از غیر خودت بگردان... وچشم امیدمان جز به درگاه تونباشد... معبودا! ماهمه بندگان توایم کلید همه بسته ها به دست توست دوای همه خسته ها دردست توست به احسان و لطف خود، درها و مشکلات همه را بازبگشا... وقلب هایمان راخداگونه شادکن.... آمین‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌