🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ✨قسمت هفتاد و یک _گفتم تان که توطئه ای میان نیست... هشام می گوید و سر پایین می اندازد و نمی فهمم که به حقیقت می گوید که توطئه ای میان نیست و یا توطئه نمی داند چیست؟ و شاید به خیال این که امامش بر مسند جوانمردی، جواب رد داده به همراهی با خیانت فضل، اکنون قاطع و کمی شرمنده، چنین می گوید. _من دلیل ات را برای هم قدمی در این امر نشنیدم... شاید هم هنوز نگفته ای... باز ترس می دود به چهره هشام: _به خدایم سوگند که انجام واقعه نخوانده بودم و نمی دانستم، لعنت به من اگر در نهان ترین عمق دلم، ذره ای به خیانت بیندیشم... لبخندی می زنم که دلش قرار بگیرد و نگفته ای نماند و تا جرعه ای بنوشد، هزار دلیل هجوم می آوَرَدَم برای آنچه فضل می خواهد و می اندیشد... بعد از قتل امین، بسیاری از اخبار و وقایع را از من پنهان کرد و دائم ذکر آرامش بغداد گرفت و در مشت داشتن اوضاع، گفتم که برای آبروی حسن، که برادرش است و حاکم بغداد، چنین می کند... همت کرد به سعایت طاهر و ابن اعین، و از پا ننشست تا پایشان را به زندان کشاند و آخر هم قتل شان، گفتم بیم دارد که علم مخالفت بگیرند و سرسپردگی لشکریان شان، خطر مرو شود... اما اکنون... چه کم دارد که اندیشهٔ خلافت ابوالحسن می پرورد؟ هم وزارت خلافت و هم ریاست سپاه... چه سفره رنگین تری در حکومت ابوالحسن گسترده می شود، که طمع اش می کند... بیچاره، بی خبر که ساعتی هم تحمل عدل این خاندان ندارد... _زیاده جسارت است حضرت خلیفه! عفو بفرمایید بی ادبی ام را... شاید که جناب ذوالریاستین از حضور امام در مرو نگران اند و می اندیشند که مرتبت و مقام ایشان، به واسطه این حضور رنگ ببازدو... چقدر می پسندم این اخلاق رعیت را، که برای تبرئه خویش، دیگری متهم می کنند و از میان هروله برای نجات، صاحبان رعیت را فایده هاست، گمان من هم چنین است و اما کتمان می کنم که زمان عیان کردنش نرسیده هنوز... خنجر باز به بازی میان دستانم: _اگر خطا نکنم ده ساله بودم که با پدرم هارون، اولین حج گذاشتم... این حکایت، ریشهٔ هر خیانتی را در جان هشام می خشکاند و در جان هر که بعد از این چنین بکارد... به یقینم که به گوش فضل هم خواهد رسید و برای او هم چنین خواهد شد... البته اگر باشند و فرصتی برای خیال خیانت پیدا کنند... _در مدینه بود یا مکه که خلیفهٔ فقید، خیمه ای برافراشت و در شهر ندا دادند که امیر مؤمنان برای ملاقات همگان بر مسند کرامت نشسته و هر که بیاید به دیدار، از تفقد و هدایای خلیفه برخوردار خواهد بود... بسیارها آمدند...