✨﷽✨
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#به_بلندای_آن_ردا
✨قسمت نود و شش
اشک می ریزم وقتی فرج دیلمی و موفق صقلبی و غالب مسعودی و قسطنطنین رومی؛ برابرم:
_خدای تان نیامرزد که حبیب و رفیق و شفیقم از من گرفتید... معلم همه سال هایم... پدرم، هم رازم...
أبایزید پیش می آید:
_خدا صبر و اجر عنایت فرماید به ما و شما حضرت خلیفه!
سر تکان می دهم به همراهی این همدردی و منتظر، که می گوید:
_بوزرجمهر دینوری، که اکنون به دستبوس است، پی ندای جارچیان در سرخس، و خبر قتل جناب ذوالریاستین؛ کمر همت بست و کمتر از نیم روزی، این چهار را که دست در خون وزیر و مشاور فقید دارند، با غل و زنجیر، حاضرِ محضرتان کرد.
ده هزار دیناری را که وعده داده بودم به یابندهٔ قاتلان فضل بدهم، سوی بوزرجمهر می اندازم:
_همه سرخس را هم اگر قصاص کنم به جزای قتل حبیبم فضل، باز اسباب تشفی خاطرم نیست، اما همین که ببینم برابرم قاتلانش را گردن زنند، قیمتی است برایم.
بوزرجمهر کیسه بر دیده می گذارد و تعظیمی و می رود.
_خدای تان لعنت کند که داغ گذاشتید به دل خلیفه مسلمین و همه دوست داران و یاران فضل ذوالریاستین! نامردید و ناجوانمرد، که هجمه بر مردی بردید که بی شمشیر و بی دفاع بود و در حمام...
هق هقی بلند می شود از اطرافیان و امیران و بزرگان که گرد تختم ایستاده اند و سر به گریبان.
_او که جز نیکی و خیر خواهی نداشت برای مرو و حکومت بنی عباس. او که عمرش را به پای درخت تنومند خلافت ریخت. او که همان کرد برای من، که مالک اشتر برای علی. او که...
بغض در گلویم و اشک بر صورت همه.
_او را به چه کینه چنین ناجوانمردانه از پا درآوردید و در خونش غلتاندید؟ به چه معصیت... از عراق تا شام تا حجاز، همه گواه پاک دستی و پاک اندیشی فضلِ ما... وای بر شما! به یقینم شما مأمورید از جانب پیروان ابراهیم بن شکله و مزد از ایشان می گیرید به این آشوب؛ که دشمنی این جماعت با فضل را کسی نیست که نداند...
#السلام_علیک_یاعلی_ابن_موسی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج