▪️ شمشیر ابن ملجم بر سر تو فرود آمد و قلب کودکان شهر شکست... پیشانی تو شکافته شد و یتیمان خون گریه کردند...
▫️ شهر پُر شده از صدای خاموشیِ کودکان و یتیمانی با کاسه هایی پُر از خالی... و زمزمه سوالی بی جواب، که
دیگر صدای دلنشین آهنگ دَر، از کدام کوچه به گوش خواهد رسید؟ دیگر آهنگ گام هایش در کدام گوش نجوا خواهد شد؟
▪️ وقتی بهانهی شب های یتیمان و روزهای کودکان پَر کشید، دیگر شب ها ماندند و کیسه هایی پُر از خالی و سکوتی که گوش شهر را کر کرده...
▫️ و اینک یتیمانی که خود مقصرند، مقصرِ نبود پدر در شب قدر؛ وقتی قدرش را ندانستند...
▪️ خدا خُلفِ وعده نمیکند، قدر پدر را ندانی دریغش میکند؛ از آنها
#علی میگیرد و از ما "
#ولی "