نان سوخته
حکایت کردند که مردی پیش حکیم رفت واز شکم درد شکایت میکرد. حکیم به ان بیمار گفت: مگر چه خوردی که شکم درد گرفتی ؟ بیمار گفت: نانی خوردم که گویا سوخته بود؛ حکیم برای بیمار سرمه نوشت تا سرمه بکشد. بیمار گفت: چرا سرمه؟ حکیم گفت: تا بینائی شما تقویت بشه وببینی نان سوخته تا نخوری.