جامعه اینگونه میتواند تعادل خودش را نگه دارد؛ اگر از تمام امکانهای خویش به موقع برای انعطاف هوشمند و قاعدهمند استفاده کند. گاهی باید به حادثهها جا خالی داد. گاهی نادیده گرفتنها میتواند همان راه حل ساده مسئله تعریف نشده، باشد. وقتی صحبت از جامعه به میان میآید، معادلات تغییر میکند. گاهی برنده شدن من بر دیگری، عین بازنده شدن است و بازنده شدن دیگری نیز عین بازنده شدن من.
ما پیش از این در پیچهای حوادث، تجربههای تلخ دیگری نیز از سر گذراندهایم. تجربههایی که اگر آگاهتر بودیم و دانش زیست جمعی در ما توسعهیافتهتر و تثبیت شدهتر بود و مهارت به کارگیری آگاهی را بیشتر داشتیم آسیبهای کمتری به خود و دیگران و به جامعه میزدیم.
هر از چند گاهی اتفاقی مشابه آنچه دیروز در یکی از دانشگاههای ما افتاد در سطح جامعه میافتد. آدمها گاهی به سرعت به سمت خودکشی حرکت میکنند. نوع مواجهه با رفتارهای انفجاری انتحاری آموزش و تمرین نیاز دارد. آدمها در شرایطی که احساس میکنند دیگر در آنچه هستند نمیگنجند و تحمل چیزی را که درون آن قرار گرفتهاند ندارند، رو به انتحار میآورند که میتواند به صورتهای فاحش فراوان نمایان گردد.
کم و بیش با افرادی روبرو شدهایم که هنگام عصبانیت فحش و ناسزا میگویند یا رفتاری جسورانه و ساختارشکنانه از خود بروز میدهند. چه بسا افراد محترمی که در حالت تعادل مراقب گفتار خود هستند. پاسخ ما میتواند این وضع را تشدید کند یا فضا را التیام بخشد. خیرخواهان به ما میآموزند که آدمها در این شرایط به حداکثر مراقبت نرم اجتماعی و آغوش گشاده جامعه نیازمندند. مانند مادری که تمام مهربانیش را میگسترد و پدری که آغوش مراقبتش را پهن میکند تا فرزند آسیب کمتری ببیند و پس از حادثه دلسوزانه و جانفدا برای جبران جراحت میشتابد. سعه صدر اجتماعی نبازمند یادگیری و تمرین و به روزرسانی دائم است.
باید بدانیم که حال همه افراد پیرامون ما یکسان نیست. همه کسانی که در یک فضا قرار دارند نسبت همسان با آن ندارند. جنس تجربه افراد وابسته به عوامل بسیاری است. افراد گاهی در چارچوب نمیگنجند. گاهی نمیتوانیم خود را مهار کنیم. آنگاه تمام التماس و اوج آرزو و تمنای پنهان ما این است که دیگرانِ همفضا، فرصتی دهند تا خود را بازیابیم و جبران کنیم. شاید تحمل این شرایط برای همراهان دردناک نیز باشد و شاید کم و بیش هزینه نیز بیافریند. اما بلوغ اجتماعی باعث گنجایش کشسان فضا میشود و مانع شکسته شدن و هزینههای پیرو آن میگردد.
نمونههای بسیاری روزانه تجربه میشود. افراد زیادی در این شلوغی شهر به شکلهای مختلف عنان افکار و گفتار و رفتار از دست میدهند.
گنجایش صمیمانه و مهربانانه شهر میتواند مانع از سوختن ظرفیتهای مفید افرادی باشد که یک جا از خود بیخود شدهاند.
تنوع و تکثر رسانهها و ابزارهای ارتباطی و گوناگونی نوع و انگیزه بهرهبرداری از آن گاه باعث میشود، یک تصویر کوچک تبدیل به تصوری فراگیر شود. بیمسئولیتی در انتشار اخبار و حتی عدم مهارت استفاده درست از خبر و ندانمکاری در چگونگی پرداختن به حادثهها میتواند مصیبت بیافریند. قاب تنگ خبر گاهی بسیار ناآگاهانه و یا مغرضانه و غیر منصفانه بسته میشود. خبر گاهی ابزار خراشیدن جسم و جان جامعه است؛ نه راهی برای آگاهبخشی به آن. خبر گاهی سلاح بیرحم است که بیموقع و بیجا شلیک میکند.
نادیده گرفتن نوعی هنر انسانی است. فعالیتی است حدّی که تنها از افراد بالغ انتظار میرود. مهارتی که نیازمند تمرین بسیار است. مثل نشنیده گرفتن. مثل فروبردن خشم و مثل اطفاء غرایزی که از رگهای سازندگی و برگهای برازندگی بیرون زدهاند و ریختهاند کف خیابان.
اتفاقات ناگهانی که هر یک از ما تجربههایی از آن را داریم. اتفاقاتی که ناگهان فضا را میدرد و حریم را میشکند؛ اما همیشه از جنس خواستن و اندیشیدن به چیستی و چرایی آن نیست. گاهی پریشان شدن و پریشان کردن است. گاهی ترسیدن و ترساندن است. گاهی یک وحشت کردن و رمیدن است. گذراست. هر چند شعله میکشد.
هنر نادیده گرفتن و ناشنیده گرفتن، گاهی جامعه را زیباتر میکند؛ قویتر میکند. جای بسیاری از رفتارهای سخت را میگیرد. آسان انجام میشود، ارزان میگذرد. مانند خوابی که جامعه از آن میپرد.
اگر بدخواهان میخواهند این خواب پریشان را تنفشانی تعبیر کنند، ما میتوانیم جانفشانانه مانع سوء تعبیرها شویم.