رئیس باید همپای ضعیف قوم حرکت کند. این سیاست درست نقطه مقابل تنازع بقاست که به قوی‌ترها اجازه حذف ضعیف‌ترها را می‌دهد. ساختارهای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی در دو نگاه متفاوت است. این‌ها ضد هم هستند. یکی منطق رشد را دنبال می‌کند و یکی منطق استکبار را. در این باره باید بسیار گفتگو کرد. بسته به اینکه کدام سو ایستاده باشی ارزش‌هایت متفاوت و حتی متناقض خواهد شد. حتی کلمات را متفاوت خواهی فهمید. اگر این دوگانه را بفهمی آنگاه دوگانه آزادی-مراقبت را خواهی فهمید. در یک سو به استضعاف کشیدن مردم یک ارزش است و در سوی دیگر تقویت ضعفا. وقتی سعی کردی موانع را از پیش پای قوی برداری تا خودش را بالاتر بکشد بدون اینکه ضعیف را در نظر بگیری، یک جامعه ضعیف تولید می‌کنی. نوعی تنازل هویت را تجربه می‌کنی. فراروی هویت در طرف مقابل اتفاق می‌افتد. سخن در این باره بسیار است.