به نام خدا :)
#پارت_اول
#عاشقانه_ای_برای_ما
💛💚💛💚
💚💛💚
💛💚
💚
بی حوصله شوتی به برگ جلوی پام زدم ومسیرخونه رودرپیش گرفتم....امروزتوی مدرسه بایکی ازبچه هابحثم شداونم چه بحثی....خانوم محمدی معلم که نه مربی هم نه یکی ازاعضای جدیدمدرسس که اومده وداره بابچه هاراجع به دنیای اطرافشون حرف میزنه کلاس قرانمون یکساعتونیمه یک ربع قران میخونه وبقیش مباحثس.....امروزکه یکم بحث بالاگرفت راجب ولایتوولایت مداری یکی ازبچه هابه رهبرتوهین کرد...جوش اوردم خراب....اماخب ازطرفی هم ترسیدم که نکنه ازطرف بچه هامسخره بشم.....اماخب دلوزدم به دریاوازرهبردفاع کردم....سپیده؛همونی که باهاش بحثم شدمیشه گفت مغرورترین وزیباترین دخترکلاسمون بوداماخب بنظرم ازنظرعقلیوبصیرتی وثبات قدم......تنهاکلمه ای که راجبش به ذهنم میرسه:(پوچ)هس....
سرمواوردم بالاونگام افتادبه تک درخت بیدمجنون پارک روبروی خونه نیمکت مشکی رنگ زیرش بدچشمک میزدبرای نشستن اماخب هم بایدبرم خونه هم اینکه اگرمامان ببینه بدون اجازه رفتم دلخورمیشه.....بایدبرم پیش اقاداداشم ویکمی منتشوبکشم تاشــــــایـــــدشب منوبیاره اینجا.....
روبه روخونه قرارگرفتم زنگ دروزدم ومامان دروبازکردازحیاط نسبتاکوچیک خونه که میگذشتم نگام افتادبه گلای اقاقیاعه گوشه باغچه خوب یادمه که با بابا باچه زوقی این گلاروکاشتم.....دروکه بازکردم هوش ازسرم پریدبوی قیمه مامان ازتوی راهرودهنم روآب انداخت مخصوصاکه حالاگرسنه ام شده بود؛ازشدت دل ضعفه دستی روی شکم ام کشیدم وواردخونه شدم نه که فکرکنین شکمو ام؛نه!آخه قیمه های مامان رودست نداره.....
ادامه دارد....
💚
💛💚
💚💛💚
💛💚💛💚
#اتحادیه_عماریون
#همدلی
#انقلابی_گری
⬅️دهه هفتادیا👇
@dahehaftadiihay_amariyo