دخترم مریم،تهران دانشگاه دولتی قبول شده بود و همون اول یه خونه پنجاه متری براش اجاره کردیمو آخر هفته ها هم خودمون میرفتیم یه سری بهش میزدیم... از اونجایی که یه کلید دست مریم بود و یه کلید هم دست ما هر موقع میرفتیم کلید مینداختیمو در و باز میکردیم میرفتیم توو خونه.وسط هفته بود به شوهرم گفتم رضا امروز خیلی دلم شور میزنه،بعد ازظهر یه سر بریم تهران پیش مریم بعد نماز صبح برگردیم،ماشینو سوارشدیم از قم اومدیم تهران،مثل همیشه کلید انداختیم و به رضا گفتم سر صدا نکنی احتمالا بچه ام خوابه،اما تا وارد خونه شدم یه مرتبه دیدم...😱👇🔥😭
https://eitaa.com/joinchat/3548053644C47376e14a6
🔥خدا سر هیچ مادری این بلا رو نیاره😔💔