برادرم معتاد بود..مجبور شد بخاطر فقر منو به عقد همسایه معلولش در بیاره. ..برادر بزرگش هرروز وادارم میکرد که همراه همسر معلولم برم پارک و یک ساعت همسرم رو اونجا تنها رها کنم و برگردم خونه...دلیل این کارش رو نمیدونستم،یه روز تصمیم گرفتم پشت یکی از درختها پنهان شم تا ببینم قضیه از چه قراره..بعد از نیم ساعت همسر معلولم از سرجاش....👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3161588085Ce231875584