🔷 چرا اصول فقه کاربردی؟ 🔸 توضیحی در مورد چرایی طراحی کلان پروژه «اصول فقه کاربردی» در مؤسسه پژوهشی دانشوران 🔹بخش اول 🔻 در رابطه با محتوای کتب درسی اصول فقه باید گفت آموزش آن به دانش‌پژوهان فقه به دو صورت ممکن است: روش اوّل، آموزش قواعد کشف حکم شرعی به شیوه اجتهادی است، بدین صورت که درستی یا نادرستی این قواعد دانش اصول فقه، مورد بررسی قرار گرفته و به بحث گذاشته شود. در این روش، دانش پژوه، با شیوه اجتهادی کشف قواعد استنباط حکم شرعی آشنا شده و خود پس از پایان دوره تحصیل، به توانایی استنباط احکام شرعی بر اساس این قواعد دست می یابد. بنابراین این شیوه، برای دانش پژوهانی مناسب است که استعداد و شرایط لازم برای نیل به درجه اجتهاد را دارا بوده و احتمال رسیدن ایشان به این مرحله، به مقدار زیادی داده می شود. 🔻 شیوه دوم اما آموزش به شیوه کاربردی است. در این روش، به درستی یا نادرستی قواعد اصولی، عنایتی وجود نداشته و تنها به طرق شناخت و کاربردهای هر قاعده پرداخته می شود. این روش آموزش، به دانش پژوه این امکان را می دهد تا احکام شرعی را بنا بر مبانی مختلف استنباط کند. دانش پژوهانی که دانش اصول را به این شیوه آموخته اند، طبیعتا امکان قضاوت اجتهادی در رابطه با درستی یا نادرستی یک قاعده و اختیار نظریه در آن را ندارند، لکن می توانند احکام شرعی را بنا بر هر یک از مبانی موجود در مسأله استنباط کنند. به دیگر سخن، در این روش، اگرچه اجتهاد در اصول فقه وجود ندارد، لکن تطبیق قواعد بر احکام، امکان اجتهاد در فقه را برای دانش پژوه به ارمغان می آورد. 🔻 باری، در طول بیش از هزار سال که از عمر دانش اصول فقه می گذرد، کتابهای فراوانی به عنوان متن درسی برای این دانش نگاشته شده است، اما رسالتی که تمام نویسندگان این کتب، پیش روی خود انگاشته و کتاب خود را بر اساس آن سامان می داده اند، تربیت «مجتهدین»ی است که با مدد از دانش اصول فقه، توانائی استنباط احکام شرعی از ادله را کسب نمایند. بر همین اساس، این دانش، بررسی استدلالی صحت و سقم قواعد استنباط احکام شرعی را نصب‌العین خود قرار داده و دانشیان آن نیز با همین رویکرد، به نگارش متون درسی روی آورده اند. 🔻 در این میان، تمرکز نگارندگان کتب اصولی بر بررسی دقیق صحت و سقم تک تک قواعد این دانش، ایشان را از دو امر غافل نموده است: 1. برای به انجام رسیدن عملیات استنباط حکم فقهی، تنها بررسی صحت و سقم یک قاعده کفایت نمی کند، بلکه روش های شناسائی، به کارگیری و جایگاه آن در مراحل عملیات استنباط نیز روی دیگر این سکه است که عملیات استنباط، بی آن، کامل نمی شود. 2. تجربه دانش فقه به عنوان یک دانش استدلالی، به سان سایر دانشهای استدلالی دیگر، نشان می دهد که تمامی دانش پژوهان، توانایی رسیدن به مراحل عالی این دانش، یعنی اجتهاد (مطلق یا متجزی) را پیدا نمی کنند. با این وصف، روشن است که نگارش متون استدلالی برای دوره عمومی، به عنوان دوره ای که «تمام» دانش پژوهان این دانش، ناگزیر از طی آن هستند، امری نابخردانه است؛ زیرا در حقیقت متنی را به عنوان متن عمومی برای «تمام» دانش پژوهانی قرار می دهیم که تنها عده بسیار کمی از ایشان، مرحله اجتهاد واقعی را درک می کنند. 🆔https://eitaa.com/fiqh_osoul_Innovations