🌱تغيير استراتژي روزي مرد کوري روي پله‌هاي ساختماني نشسته و کلاه و تابلويي را در کنار پايش قرار داده بود. روي تابلو خوانده مي‌شد: من کور هستم لطفاً کمک کنيد. روزنامه‌نگار خلاقي از کنار او مي‌گذشت. نگاهي به او انداخت، فقط چند سکه در داخل کلاه بود. روزنامه‌نگار چند سکه داخل کلاه انداخت و با مرد کور درد و دل کرد. مرد کور خيلي آه و ناله مي‌کرد و از اينکه مردم بينا به فکر امثال او نيستند، شِکِوه و شکايت داشت. روزنامه‌نگار، ايده‌اي به ذهنش رسيد و بدون اينکه از مرد کور اجازه بگيرد، تابلوي او را برگرداند و اعلان ديگري روي آن نوشت و تابلو را کنار پاي او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آن روز روزنامه‌نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. حال مرد کور را پرسيد. مرد کور از صداي روزنامه‌نگار، او را شناخت و از او پرسيد: بر روي تابلو چه چيزي نوشته که امروز خيلي از مردمان رهگذر به او کمک نمودند؟‌ روزنامه‌نگار جواب داد: چيز خاص و مهمي نبود، من فقط نوشته شما را به شکل ديگري نوشتم و لبخندي زد و به راه خود ادامه داد. مي‌دانيد روزنامه‌نگار روي تابلوي مرد کور چي نوشته بود؟‌ او نوشته بود: امروز بهار است، ولي من نمي‌توانم آن را ببينم. نتيجه‌ي اخلاقي: وقتي کارتان را نمي‌توانيد پيش ببريد استراتژي خود را تغيير دهيد، خواهيد ديد بهترين‌ها ممکن خواهد شد. باور داشته باشيد که هر تغيير آگاهانه، بهترين چيز براي زندگي است. حتي براي کوچک‌ترين اعمالتان از دل، فکر، هوش و روحتان مايه بگذاريد. اين رمز موفقيت است