🍁مردى در برابر لقمان ايستاد و به وى گفت تو لقمانى، تو برده بنى نحاسى؟ 🍁لقمان جواب داد آرى. 🍁او گفت پس تو همان چوپان سياهى؟ 🍁لقمان گفت سياهى ام كه واضح است، چه چيزى باعث شگفتى تو درباره من شده است؟ 🍁آن مرد گفت ازدحام مردم در خانه تو و جمع شدنشان بر در خانه تو و قبول كردن گفته هاى تو. 🍁لقمان گفت برادرزاده، اگر كارهايى كه به تو مى گويم انجام بدهى، تو هم همين گونه مى شوى. 🍁گفت چه كارى؟ 🍁لقمان گفت فرو بستن چشمم، نگهدارى زبانم، پاكى خوراكم، پاکدامنى ام، وفا كردنم به وعده و پايبندى ام به پيمان، مهمان نوازى ام، پاسداشت همسايه ام و رها كردن كارهاى نامربوط. 🍁اين، آن چيزى است كه مرا چنين كرد كه تو مى بينى. 📚 منابع: ۱. البداية و النهاية، جلد ۲، صفحه ۱۲۴ ۲. تفسير ابن كثير، جلد ۶، صفحه ۳۳۷ @darjostojuyearamesh 2919