🖇🌸⃟🕊🏴჻ᭂ࿐✰ 🍃۞ در آغاز جوانی همراه پدرم عازم کربلا شدیم. از پل مسیّب که چهار فرسخی کربلا و روی فرات است، پیاده رد می‎شدیم. بارها را هم من برداشته بودم. صدای آب فرات گویا هنوز حسین حسین می‎کرد و فریاد العطش سر می‎داد. حالم چنان دگرگون بود که چند بار زمین خوردم، ولی نگذاشتم که پدرم متوجّه شود. وقتی از کوچه پس کوچه‎ها به طرف حرم رفتیم، به جایی رسیدیم که شنیدم می‎گویند اینجا تلّ زینبیّه است. تا این را شنیدم، حالم به شدّت دگرگون شد و از حال رفتم و نزدیک بود که به زمین بیفتم، ولی پدرم کمکم کرد و به دیوار تکیه دادم. وقتی داشتیم به حرم حضرت ابوالفضل علیه السّلام مشرّف می‎شدیم، پدرم به من گفت که من از حضرت ابوالفضل علیه السّلام خجالت می‎کشم، چون در سفر اوّلم که تازه داماد شده بودم، وقتی زیارتنامه را خواندم، گوشه‎ی رواق نشستم و بدون توجّه، کیسه‎ی چپق نویی را که همراه داشتم، بیرون آوردم و چپق را چاق کردم و چند پُک زدم. خادم حضرت به طرفم آمد و گفت: عمو این‌جا و چپق؟ تا این حرف را زد، من به خود آمدم و غرق در شرمندگی شدم و چپقم را خاموش کردم. از آن موقع تا حال من از حضرت ابوالفضل علیه السّلام شرمنده‎ام. من به پدرم گفتم اینکه عیب نیست. اتفاقاً اگر جایی در کُره‎ی زمین برای چپق کشیدن مناسب باشد، همین خانه‎ی حضرت ابوالفضل علیه السّلام است. دلنشین‎تر از اینجا کجا که آدم احساس راحتی کند و یک چپق دلچسب بکشد؟ این حرف را که پدرم شنید، سر حال شد و با هم به حرم حضرت مشرّف شدیم. ▪️عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی 📗 مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب 🏴 @Darmahzareghoran الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج