4.01M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
▪️این شب و روزها قدم‌به‌قدم، کاروان غمدیده کربلا را با اشک‌هایت بدرقه می‌کند. صحرا به صحرا، همراه آنها می‌رود و درد می‌کشد. کوچه به کوچه... همراه عمه جانش، سنگینی نگاه‌ها و طعنه‌ها را بر شانه‌هایش احساس می‌کند... این همه داغ کمرشکن، آن هم برای دل مهربان و پر عاطفه اش... مولاجان! از کجای داغ اسارت بگویم که واژه‌ها تاب بیاورند؟! از چه بنویسم که چشمانت، خون گریه نکند؟! از چه بگویم که ناله‌ات به آسمان نرود؟! خودت بگو جز اینکه آمدنت را آرزو کنم مرهمی هست؟! . .