هدایت شده از درمان با طب سنتی
من ...ی و شرو شیطون،هرچی یادم میاد همیشه رتبه اول مدرسه بودم ولی در کنارش بخاطر شیطنتام هرروز میخواستن اخراجم کنن اخرین باری که شیطنت کردم سر‌جلسه‌ی امتحان وایکتس ریختم رو مانتو معلم. مچمو گرفتن و میخواستن از مدرسه اخراجم کنن که با وساطت برادرم گذاشتن امتحانمو بدم و همین شد که به سر پدرم زد که شوهرم بده هرچی خودمو زدم زمین که منصرفش کنم مرغش ی پا داشت و میگفت فقط ازدواج، شب خواستگاری رسید. و مهمونا اومدن، از گوشه‌ی اشپزخونه داشتم مهمونا رو دید میزدم که با ورودشون چشمام چهارتا شد من اینو قبلا دیده بودم این اگه الان منو ببینه مطمئنن منو میکشه، داشتم داخل اشپزخونه از ترس به خودم میلرزیدم که مامانم صدام زد. با هزار ترس و لرز چایو ریختم و وارد سالن شدم، سلام کردم سرشو بلند کرد باهام چشم تو چشم که شد، قشنگ فهمیدم که از گوشاش اتیش بیرون زد. ولی خودشو کنترل کرد، بعد تعارف چایی رفتیم اتاق که صحبت کنیم با هزار ترس و لرز وارد اتاق شدم همین که پام به اتاق رسید با صورت براق و سرخ شده چیزی گفت که از ترس زبونم بند اومد...😱https://eitaa.com/joinchat/3968401667C084bd15b7a