✨✨
#حکایت
🔆
سخن راست از دیوانه
🌾چون سلطان محمود غزنوی دارالشفاء غزنین را ساخت، دکّان و آسیاب و مزارع را وقف آن کرد. روزی برای تفرّج آنجا رفت و در جای بسیار خوبی که شامل درختان و آبها بود، دو رکعت نماز خواند.
🌾دیوانهای به زنجیر در گوشهای حبس بود، صدا بلند کرد: «ای سلطان! این چه نماز بود که خواندی؟»
🌾گفت به جهت شُکر بود که این عمارت (دیوانهخانه) را ساختم. دیوانه گفت: «عجب کاری است، طلا از عاقلان میگیری و صرف دیوانگان میکنی! دیوانه توئی و ما را در زنجیر میکنند!
🌾تو را به این فضولی چه کار؟»
سلطان گفت: «آرزویی داری؟» گفت: «آری قدری دنبهی خام میخواهم که بخورم!»
سلطان گفت تا مقداری تُرب آوردند و به او دادند.
🌾دیوانه میخورد و سرش را تکان میداد. سلطان گفت: «برای چه سرت را میجنبانی؟»
گفت: از وقتیکه تو پادشاه شدهای، از دنبهها چربی هم رفته است. سلطان گفت: «سخن راست از دیوانه باید شنید.»
📚(لطائف الطوائف، ص 418)
💥💥پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم به دیوانهای که افتاده بود برخورد کردند؛ فرمودند: «گفته شده او مجنون است، باز پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: بلکه او مریض و دردمند است.»
📚(بحارالانوار، ج 1، ص 131)
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان