¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥♡🇮🇷♡¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥ 💠رمان مستند، واقعی، از جنس گاندو، و امنیتی 👈جلد دوم (سری دوم) ✍ قسمت ۴۵ و ۴۶ بهش گفتم: +دست به چیزی بزنی سوراخ سوراخت میکنم. نوشیدنیش و گذاشت روی میزو برگشت روش و کرد سمت من و، مثلا میخواست بگه خیلی آروم هست و نترسیده.. یه نگاهی کرد و به انگلیسی گفت: .I'm american. So do not hurt yourself _من آمریکایی هستم خودت و توی دردسر ننداز. همونطور که اسلحه رو نشونه گرفته بودم روی صورتش نزیکش شدم .و با اون دستم که اسلحه نبود با مشت زدم توی چشمش و انداختمش روی تخت. کرواتی که دور گردنش یه خرده شُل و ول بود گرفتم و پیچیدم دور گردنش.. یقه و کرواتش و باهم کشیدم سمت خودم و صورتش و آوردم بالاتر با این کار. اسلحه رو بردم نزدیک پیشونیش و در جواب اینکه بهم به انگلیسی گفت من آمریکایی هستم و خودت و توی دردسر ننداز، گفتم: _+هر خر و سگی هستی باش.. منم ایرانی هستم. تو خودت و توی دردسر انداختی. پس بیشتر از این خودت و توی دردسر ننداز از این لحظه به بعد.. با تعجب گفت: are you Iranian _توایرانی هستی؟؟ گفتم: + آره ، ولی نه مثل اون ایرانی که توی هتل کشتینِش. گفت: I do not speak Persian. speak English_ _من فارسی حرف نمیزنم انگلیسی حرف بزن. گفتم: +منم انگلیسی بلد نیستم تو فارسی حرف بزن. (حالا یه کمی بلد بودما ولی میخواستم اون به خواسته‌ی من عمل کنه و ذلت بکشه.) اسلحه رو گذاشتم بین دوتا اَبروش و فشار دادم.. از غضبی که داشتم، نفس نفس میزدم.. بهش گفتم: +شما دوست من و توی هتل کشتینش. درست و دقیق زدید همینجاش (اسلحه بین دوتا ابروی تامی برایان بود و فشار می دادم با تمام قدرت و اونم از ترس نفس_نفس میزد.) گفت: This is your terrorist thing. So do not hurt yourself and your government. Because it costs .you a lot _این کار تو تروریسیتی هست و برای خودت و دولتت مشکل درست نکن. چون هزینه زیادی برای شما داره. همونطور که روی تخت افتاده بود ، و باللی سرش بودم و کرواتش و کشیده بودم و اسلحه بین دوتا ابروش بود، بهش گفتم: +اون کاری که تو و جوخه های ترورت و تیم تروریستیِ کثیفت کردید، اسمش تروریستی نیست؟؟ ها؟؟ تروریستی نیست حیوون؟؟ با تو هستم آشغال ! پس حالا که اینطور شد، میکشمت و برای تو و دولتتم هیچ هزینه ای نداره. ماشه رو کشیدم و اسلحه رو بیشتر فشار دادم. بهش گفتم: +زنگ میزنی به آدمات میگی پی ان دی رو بفرستند به همون هتلی که رفیقم و کشتین. وگرنه عین سگ میکشمت. گفت: I will never do this_ _هرگز این کارو نمیکنم. وقتی این و گفت ، با کف دستم دوباره محکم زدم توی صورتش.. اونم همینجوری داشت ناله میزد از ضربه هایی که به چشمش و صورتش زده بودم.. ضربه آخری رو وحشتناک زده بودم.. یه ضربه هم زدم به سرش که فکر کنم شکست یه کم. اسلحه رو به نشونه جدی بودن و اینکه واقعا میزنم، گرفتم سمت قلبش. اون افتاده بود روی تخت و فقط از درد ناله میزد. دور و برم و نگاه کردم و چشمم افتاد به یه پلاستیک. فوری از روی تخت اومدم پایین ، و رفتم از توی سطل آشغال اتاقش اون نایلون زباله رو گرفتم. باید اینجا به شیوه ببر روانی عمل میکردم. یه نوع حرکتی هست ، که به متهم یا شخص موردنظر حمله میکنی. حالا یا کلامی یا فیزیکی. من بیشتر روانی حمله میکنم. مثل همین لحظه. پلاستیک زباله ای که کنار تختش توی سطل زباله بود و گرفتم و رفتم سمت تختش. یقش و کشیدم و بلندش کردم. سرش و کردم توی پلاستیک و دور گردنش پیچیدم. اون هی داد میزد و میگفت: NO__NO منم توجه نمیکردم به ضجه‌های اون پست. بازوم و گرفته بود و فشار میداد و التماس میکرد. احساس خفگی میکرد و منم بیشتر فشار میدادم.. خوبه شما هم بدونید..... ✍ادامه دارد.... جملات ادبی🧑‍🌾 خاطرات مدرسه 👣 داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠 در کانال داستان مدرسه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh