داستان تیمور گورکانی
بخش ۳
. فصل بیست و سوم
محروسه ی سمرقند
مدت ده سال آرامش سمرقند را هیچ جنگ و قبل و قالی بر هم بود. در ظرف آن ده سال با اراده ی تیمور کارهای مهمی در سمرقند انجام یافت. تیمور سمرقند را با خشت و آجر و چوب تحویل گرفت و از آن رم آسیا را ساخت و آنچه را که به نظر تیمور در سایر شهرها زیبا آمده بود عیناً در سمرقند هم ایجاد شد او با آوردن اسیران به سمرقند جمعیت آن شهر را افزایش داد و عده ای عالم و فیلسوف را از ممالک شکست خورده به سمرقند کوچانید تیمور هر کشوری را که می گشود به یادگار آن فتح یک عمارت عمومی در سمرقند بنا می کرد. و در نتیجه برای محققان و اهل علم مدارس و کتابخانه هایی فراهم آمد و مراکز منهم صنعتی و تجارتی در سمرقند احداث شد حتی در سمرقند مؤسسه ای برای رام ساختن و تربیت حیوانات عجیب و غریب و پرندگان دایر شد و رصدخانه احداث گردید.
سمرقند خواب و خیال تیمور بود تیمور در هر لشکر کشی بیش از هر چیز به فکر آن بود که موادی برای تزیین سمرقند تهیه کند و هر قدر هم لشکر کشی او را مشغول می داشت آن فکر از سرش بیرون نمیرفت تیمور از هرات کاشیهای براق درخشان از بغداد نقره کاریهای مشبک از ختن سنگ یشم و از تبریز مرمر سفید به سمرقند میآورد و آن شهر را زینت میداد هیچ کس نمیدانست سمرقند به چه صورتی در می آید زیرا جز تیمور هیچ کس در نقشه کشی و طراحی شهر سمرقند جدید دست نداشت. همان طور که یک مرد ،پیر عاشق و شیفته ی یک زن زیبای جوان میگردد، تیمور هم به همان اندازه مجذوب و دلباخته ی سمرقند بود. تیمور هند را از آن رو غارت میکرد که سمرقند را آباد سازد. خلاصه این که نتیجه ی زحمات ده ساله ی تیمور درباره ی سمرقند قابل تذکر و مطالعه است.
در آن موقع بخصوص در یکی از روزهای بهاری سال ۱۳۹۹ میلادی که تیمور در هند بود به وسیله ی قاصدی از گردنه ی خیبر و کابل با سمرقند ارتباط پیدا کرد قاصدها از راههای مرتفع جنوب و شهر سبز سوار شده از دشتی میگذشتند که میان درختان سرسبز و شاداب آن چادرها و کلبه های بسیاری دیده می شد. مردمی که در این چادرها و کلیه ها میزیستند عبارت بودند از اسیران و ماجراجویان و عقب ماندگان و انگلها که رو به مدینه فاضله (اوتوپیا) یعنی سمرقند میرفتند اینان به زبانهای گوناگون سخن میگفتند و عقاید و افکار مذهبی مختلف داشتند مسیحی - یهودی - نسطوری، عرب ،مالکی سنی و علوی میان آنان یافت میشد بعضیشان خیره به آینده ی خود مینگریستند و بعض دیگر از نظر هیجان فکری درونی مخمور به نظر می آمدند در این صحرا کاروانهای بازرگانی
و قطارهای شتر و گله و رمه ی اسبان کم نبودند و مأمورین مراقب سر خرمن ها کشیک میدادند در یک طرف راه نزدیک چاهی یک بنای کوچک سنگی بود که نه رنگ و نه گنبد داشت. این معبد مسیحیان نسطوری بود در پشت این کلیه ها منزلگاه اشراف دیده می شد و سفیدی کاخ ابیض در میان درختهای نارون جلوه گری خاصی داشت در یک میلی شهر قاصدها از محله های تابع سمرقند میگذشتند و از همانجا میتوانستند این عبارات سر در کاشی کاری مدرسه ی شهر را بخوانند که چنین مرقوم رفته بود
الله اكبر - لا اله الا الله - خدا بزرگ است خدایی جز خدای یکتا نیست، راهی که به سمت شهر می رفت از خیابانی میگذشت که دو طرف آن درختان چنار صف کشیده بودند. در سمت چپ جویبارها و پلها قرار داشتند و باغ مارپیچ مانند با گلهای فراوان در خارج کاخی که آن را دلگشا می گفتند. در این باغ سنگ تراشان هنوز هم سنگ می تراشیدند و در طرف دیگر میان درختان توت و انجیر و شکوفه درختان میوه دیواری است که پنجاه قدم ارتفاع دارد این دیوار قسمتی از میدان است و هر طرف میدان دروازه ای به شکل طاق رومی بر روی شیرهای سنگی استوار میباشد در داخل باغ باغبانهای ایرانی با کلنگ و بیل و بیلچه مشغول گل کاری میباشند و غلامان خرده سنگ و آهک ریزه را جمع می کنند. در وسط کاخ یک ستون بلند قرمز ایستاده است پشت ستون مرمر دیوارهای مرکزی کاخ به نظر می رسد عمارت این باغ سه طبقه است و معماران ماهر برای طراحی و نقشه کشی مشغول مسابقه اند .
نقاشان زبردست در سالنهای ورودی مشغول کار هستند هر قسمتی از دیوار به دست استاد صنعتگری سپرده شده است و یک مرد چینی ریش بلند با قلم مو مشغول رنگ آمیزی میباشد و پهلو به پهلوی مرد چینی یک نقاش درباری شیرازی به طور شگفت آوری با رنگهای گوناگون به نقاشی خود ادامه می دهد عقب سر آنها مردی هندو سرگرم کار است. این هند و در نقاشی چندان مهارت ندارد ولی در آمیختن آب طلا و آب نقره با سمنت و آهک تخصص دارد. سقف عمارت پر از گلهای قشنگ است اما این گلها همه از موزاییک میباشند. دیوارها بهتر از چینی می درخشد این ساختمان را تازه تمیز کرده اند. در شمال سمرقند هم باغی شبیه به این باغ وجود دارد که پیش از عزیمت تیمور به هند ساختمان آن تکمیل گشته است تاریخ نویسان داستان بنای آن باغ را چنین می نویسند