‍ ‌‌دستش که به آب خورد ‌به یاد آورد وصیت‌های علی را ؛ ـ کنارش بمان ، غریب‌تر از حسیـن وجود ندارد .. ‌چنان سراسیمه بازگشت ، دست هایش جاماند !