وقتی یه شعر میگی، حتی اگه یه بیت باشه خیلی ذوق میکنی.
اولین شعری که سرودم بردم به معلم ادبیات دوران راهنماییم نشون دادم،
گرچه شعر نبود، سیاه مشقی بود بی وزن و بی آرایه...
اما معلمم با آغوش باز ازم استقبال کرد وبا یه نگاه محبت آمیز گفت: هوووم! خوبه!
همون باعث شد من فکر کنم شعر گفتم و الان دیگه شاعرم.
اما الان میفهمم که اون اصلا شعر نبوده.
ولی تشویق معلم باعث شد من این راه رو ادامه بدم.
اما...
افسوس و صد افسوس!
امروز که در جلسه شعر عاشورایی نشسته بودم، ناگهان چشمم به استوری یکی از رفقا خورد،
زیر عکس آقای محمدی نوشته بود
خدا رحمتت کنه بزرگ مرد!
باورش سخت بود
هم در پی پیر هم جوان می آید
بی آنکه خبر کند نهان می آید
هر لحظه به یاد مرگ خود باش که او
وقتش که رسید ناگهان می آید
برای شادی روحشون فاتحه ای همراه صلوات عنایت کنید🏴🌷