از صفر که هیچ از منهای بی‌نهایت شروع خواهم کرد و از هیچ‌ چیز نمی‌ترسم. من در آستانه‌ی مرگی مأیوس در آستانه‌ی "عزیمتی نابهنگام"تو را یافتم؛ وقتی تو به من رسیدی من شکست مطلق بودم من مرده بودم ...! پس حالا دیگر از چه چیز بترسم؟ دست‌های تو در دست من است. امید تو با من است ... •احمد شاملو @deco_technique