دفاع همچنان باقیست
┈••✾•🔅 #علی‌اززبان‌علی /قسمت ۱٠۹ 🔅•✾••┈ ☀️در منزلگاه ربذه 🔺نامه‌ای به استاندار بصره به همراه یارا
┈••✾•🔅 /قسمت ۱۱٠ 🔅•✾••┈ 🔻قریش از ما انتقام می‌گیرد گروهی از حجاج در مسیر حرکت خود، وارد منطقه ربذهه شدند و درخواست کردند که سخنان مرا درباره فتنه اخیر بشنوند. در خیمه خویش مشغول وصله کردن کفشم بودم که عبدالله‌بن‌عباس وارد شد. 🔹وقتی مرا در حال تعمیر کفش دید با تعجب گفت: ما برای اصلاح امورمان بیشتر به تو نیاز داریم تا کاری که با آن مشغول هستی! 🔸پاسخ وی را ندادم تا کارم تمام شد. 🔸آنگاه کفش‌ها را مقابل وی گذاشتم و گفتم: برای این کفش‌ها قیمتی بگذار. 🔹گفت: اینها به چیزی نمی‌ارزد! 🔸گفتم بالاخره قیمتی دارند. 🔹گفت: کمتر از یک درهم. 🔸به وی گفتم: به خدا سوگند، این یک جفت نعلین برای من بیش از فرمانروایی برای شما ارزش دارد، مگر اینکه بتوانم حقی را برپا دارم یا از باطلی جلوگیری کنم. 🔸آنگاه از خیمه بیرون آمدم و برای حجاج سخنرانی کردم: پس از حمد و ثنای خداوند، همانا خداوند متعال محمد را برانگیخت، آنگاه که میان عرب کسی نبود که کتابی بخواند یا مدعی نبوت باشد. پس از آن حضرت مردم را به هر آنچه وسیله رستگاری‌شان بود هدایت فرمود. به خدا سوگند، من نیز همیشه در کنار او بودم. نه دگرگون شدم و نه خیانتی کردم تا اینکه همه دشمنان دین متلاشی شدند و فرار کردند. مرا با قریش چه کار است؟! به خدا سوگند، وقتی کافر بودند، با آنان جنگیده‌ام و اکنون نیز که راه فتنه و فساد را پیش گرفته‌اند، خواهم جنگید... و این راهی که برای مقابله با آن می‌پیمایم، عهد و پیمانی است که با من بسته‌اند. به خدا سوگند، باطل را چنان می‌شکافم تا که حق از میان پهلوی آن بیرون آید. قریش با ما کینه‌جویی می‌کند، به دلیل اینکه خداوند ما را بر ایشان برتری داده است و ما آنها را به فرمان خود درآورده‌ایم. 🔸این دو بیت شعر را نیز خواندم: به جان خودم سوگند، گناه است که تو شیر خالص را بیاشامی و سرشیر یا خرمای بی‌هسته بخوری و کفران نعمت کنی و قدر ما را ندانی در صورتی که ما بودیم که این بلندی رتبه و جاه را به تو دادیم؛ وگرنه تو بلند رتبه نبودی و ما بودیم که گرداگرد تو اسبان کوتاه‌مو و نیزه‌ها را فراهم کردیم. 🔻کارشکنی ابوموسی اشعری استاندار کوفه در دیداری که با عبدالله بن خلیفه طائی داشتم، از موضع ابوموسی اشعری پرسیدم. وی چنین توضیح داد: به خدا سوگند که او مورد وثوق من نیست و من هیچ اطمینانی ندارم که اگر یار و یاوری پیدا کند، در برابر شما قیام نکند! من نیز نظر وی را تایید کردم: او نزد من فردی امین و مطمئن نبود و او را خیرخواه نمیدانستم. خلفای قبل از من به دلیل داشتن رفاقت با او، وی را به استانداری برگزیدند و بر امور مردم مسلط کردند. من تصمیم گرفته بودم او را از عزل کنم؛ ولی مالک اشتر از من خواست که فعلاً از عزل او چشم پوشم. من هم به رغم میل باطنی خود، او را تثبیت کردم؛ اما هم اکنون می خواهم او را برکنار کنم. آرشیو تخصصی کتاب http://eitaa.com/joinchat/2158231571C5c516c51de دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist