بعد عمـری نوکــری در حسرتم دیدار را کار را ول کرده ام چسبیده ام دلـدار را من غلامی میکنم او خوب شاهی می کند حق نگیرد از من این ارباب و این دربار را کار نوکـر حرص و جوش روضه ات را خوردن است حضرت زهــرا به دست ما سپرده کار را سوخته ی در آتش غم را ز آتش باک نیست قـطـره های اشک ما خـامـوش سازد نار را دار نه، ما را فقط در خاک و خون باید کشید بهر عـاشق گـوشه ای انداخت باید دار را امتحان کن روی من شاید زهیر تو شوم داخل خیمه بگو در گـوش من اسـرار را بی لیاقت بودنم آخـر بدستم کار داد بعد عمری نوکـری در حسرتم دیدار را نوكر نوشت: حـسیـن جـان یک عـمــر سـائلِ در این خـانه بوده ام حـاشا کـه وقت مـرگ جدا زین دَرَم کنی تنها شرابِ روح مـن از جام چشم توست چشمی گشا کـه مست از این ساغرم کنی صلي الله عليک يا سيدناالمظلوم يااباعبدالله الحسين اللهم اغفرللمومنین والمومنات والمسلمین والمسلمات... دفاع همچنان باقیست @DEFA_BAGHIST