با پشت دست محکم به صورتم زد و رفت. همۀ عراقی‌ها دور ما ایستاده بودند. بعد چند اسیر دیگر را هم آوردند و تقریباً پانزده، شانزده نفر شدیم. هوا هم روشن و آفتاب زده بود. از عنایت خدا در آن سرما آفتاب مَشتی شد و یک پی.ام.پی آمد و ما را با دست بسته و ضرب و شتم سوار آن کردند. با ما همراه باشید https://eitaa.com/defamoghaddas_ir •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•