🌸یک خاطره از دوست شهید 🌸
علی که به شهادت رسید، گوئی بچههای گردان یتیم شده بودند، با اجازه فرمانده برای حمل وسایلش به فومن به اهواز رفتم، وقتی به خانههای سازمانی رسیدم به دوستان گفتم:«وسایل ظریف و مورد نیاز را در داخل وانت قرار دهند، بقیه اثاثیه را داخل کامیونی که بعداً میآید بگذارند، اما آنها بدون توجه به صحبتهای من همه وسایل را بار زدند، با تعجب پرسیدم:«چرا اینطور وسایل را بار زدید، پس بقیه اثاثیه چه میشود» آنها پاسخ دادند:«همه وسایل اینهاست، نیازی به کامیون نیست» نگاهی به وسایل انداختم هنوز نیم دیگر ماشین خالی بود، بغض گلویم را گرفت، تا فومن هربار که به وسایل نگاه میکردم اشک در چشمانم جمع میشد.
➕برای کتاب شهید بزرگوار خوش روش که مصاحبه های فراوان از دوستان و همرزمانشان گرفتیم به دلاوری فرمانده قهرمان مان پی بردم و به مظلومیت و گمنامی اش .
➕ ان شاءالله به زودی کتاب شهید به چاپ برسد و این شهید عزیز به همه معرفی شود و از مظلومیت این شهید عزیز کمی برداشته شود .
✔️۲۳ اسفند سالروز عروج آسمانی سردار شهید علی خوش روش ماسوله فرمانده دلاور لشکر ۲۵ کربلا
خبرگزاری دفاع مقدس استان گیلان
https://eitaa.com/defapressguilan