🌷 دوست‌شہید: ساݪ نود و شش شب عید غدیر،بعد از نماز مغرب و عشاء نشستہ بودیم و براے فردا ڪہ قرار بود ایستگاه صلواتے برپا ڪنیم، هم فکری میڪردیم . هر ڪسے ڪاری بہ عهده گرفت و ساعتے اعلام ڪرد ڪہ حضور داشت باشہ.و شہید بابڪ‌گفت: من فردا ساعت چہار، لیوان یڪبار مصرف با میز میارم . بعد از اتمام جلسہ بابڪ من را کنار کشید و اعمال روز عید غدیر را برام گفت و پیشنهاد روزه داد. روز عید، بابڪ راس ساعت اومد.ولی عزیزانۍبودن ڪہ ساعت گفتند ولۍخیلے دیر اومدند. بابڪ خیلے بہ قول و ساعتي ڪہ اعلام ڪرده بود حساس بود و سر وقت حضور داشت. بابڪ روزه بود و میگفت: روزه‌ی عید غدیر صد در صد حاجت میده. برای کارهای مربوط به ایستگاه صلواتے نیاز به وانت داشتیم ولۍ نتونستہ بودیم هماهنگ ڪنیم. بابڪ ڪہ شنید گفت: من الان میرم وانت پیدا میڪنم. بابڪ ادم اجتماعۍ بود با همہ معاشرت داشت و خوش بیان و مودب بود . ما بعید میدونستیم ڪہ وانت جور بشه. ڪمۍ ڪہ گذشت دیدیم از داخل یڪ ڪوچه ای وانت میاد. بابڪ پشت فرمون نشسته بود. خنده ڪنان اومد و مشڪلمون حل ڪرد . با دهن روزه خیلی سرحال و زرنگ بود و تا نماز یڪسره شیرینۍ و شربت پخش میڪرد. من مطمئنم قبل محرم و روز عید غدیر حاجت از آقاجانمون امیرالمومنین(ع)گرفت‌ورفت‌سوریہ شہید شد. / 🌱 دفاع مقدس استان گیلان https://eitaa.com/defapressguilan