عربی نزدیک غروب آفتاب است....باید با نخلستان و فرات خداحافظی کنم و خودم را به سیل جمعیت کربلا برسانم... خیلی از جاماندن ها...دل کندن ها...هم پایان تلخی داره و هم تلخی بی پایان اما ته این مسیر یک لحظه شیرینه.... که از عمود سلام شروع میشه و به لحظه وصال در حرم ختم میشود... خداحافظ مضیف ها و موکب های دوست داشتنی....دلم برای حصیرها و سایبان های عشایر و روستایی های عراقی تنگ می شود..... مضیف هایی از جنس نی و شاخه و برگ های درختان خرما..... خداحافظ قهوه های عربی! که نماد پذیرایی ویژه از مهمانان ویژه است...نشانه اصالت و شرافت است... این قهوه ها که توی دله های مسی و برنجی روی آتش و زغال با آداب خاصی آماده می شوند و طعم هل و زعفران می دهند.... و این پیرمردهای عراقی که ریش و مویی سفید کرده اند... و از جاافتاده ها و متشخص ها هستندبرای پذیرایی با قهوه...آماده به خدمت و پا به رکاب.... لباس ویژه و رسمی می پوشند، عقال بر سر میگذارند، کمربند مشحله می بندند که نماد رزم و نبرد است..... سمبل مقاومت و عشق و مهمان نوازی هستند. با همه تلخی هایی که جنگ و استعمار برای آنها به بار آورده است..... قهوه عربی نماد گفتگو است در جهانی که مردم از هم بیگانه اند....دیگه با هم حرفی ندارند....دور هم کمتر جمع می شوند.... برای همین قهوه عربی در شعر مقاومت شاعران عرب زبان در سوریه و عراق و لبنان و فلسطین مانند نزار قبانی و محمود درویش سمبل عشق و وطن است. و پذیرایی با قهوه در مسیر اربعین حکایت از عشق جاری و مقاومت در برابر تلخی های جنگ و سختی و مشکلات است ....مردمی که در طول سال از مخارج اضافی زندگی خود می زنند تا بتوانند با دست رنج حاصل از کشاورزی و دامداری و نخل داری ، مضیف و موکب عشق و قهوه به پا کنند.... محمود درویش شاعر آرمان ملی فلسطین می گوید: تو با قهوه ام در لذت و تلخی و عادت همانند شدی.. قهوه را نباید با عجله خورد قهوه، خواهر زمان است و باید آن را به آرامی مزه مزه کرد... قهوه صدای مزه است.... صدای رایحه است آن غوطه ور شدن در خاطرات و روح انسانی است. باید با خواهر زمان...با قهوه عربی... با رایحه و طعمش خداحافظی کنم.... هر کدام از این موکب ها انگار تابلوی " کافه تراس در شب " ون گوگ است.... یک کافه در شهری در فرانسه که ون گوگ طوری اون کافه رو به تصویر کشیده که همه ما دوست داریم در ان شب روی یکی از میزهای کافه ، قهوه فرانسوی سفارش بدهیم و انتظارمون رو ون گوگ نقاشی کند. میگن زمانی که ون گوگ این تابلو رو می کشید، به پدرش نامه ای نوشت : "من به یک چیز خیلی احتیاج دارم....بهتر بگویم...به مذهب..." ون گوگ در این نقاشی خیلی از نمادهای مدهبی رو وارد "تراس کافه در شب " کرده ... ۱۲ نفر با محوریت یک شخص مو بلند که با تصویر صلیب و فانوس وهاله نور، یک واقع گرایی مقدس است و یک " شام آخر دیگر" ...... این تابلو، فریاد احتیاج به مسیح است.... و جهان امروز با وجود تکنولوژی ها و کافه های شهری نتوانسته پاسخی برای نیاز به مذهب و معنویت انسان معاصر داشته باشد... چقدر جهان محتاج حسین است....محتاج مسیح است.... چقدر دلم کافه تراس در شب بین الحرمین را می خواهد🥀 به ته فنجان مسیر نگاه می کنم..... خطوطی شبیه یک فلش که سمت حرم را نشان می دهد.... شعر فال قهوه نزار قبانی را زمزمه می کنم:  نشست نشست و ترس در چشمان اش بود فنجان واژگونم را می نگریست گفت: اندوهگین مباش پسرم عشق سرنوشت توست عشق سرنوشت توست پسرم هر که در راه عشق بمیرد شهید است.🥀 پسرم پسرم بسیار نگریسته ام  و ستارگان بسیاری را دیده ام اما هرگز نخوانده ام هیچ فنجانی شبیه فنجان تو🥀 بسیار نگریسته ام  و ستارگان بسیار ی را دیده ام اما هرگز نخوانده ام  اندوهی شبیه اندوه تو🥀 سرنوشت تو، بی بادبان در دریای عشق راندن است و سراسر زندگی‌ات  کتابی است از اشک سرنوشت تو زندانی شدن میان  آب و آتش است با وجود همه ی سوختن ها با وجود همه ی سرگذشت ها و با وجود اندوه ساکن  در شب و روز و با وجود باد و هوای بارانی، موج ها پسرم عشق "زیباترین سرنوشت ها" باقی خواهد ماند...... نجمه پورملکی https://eitaa.com/defapressguilan