رجزخوانی اشعار به متین آباد رسید می‌کنم شکر که من اهل متین آبادم جو و گندم چوب بکارم از آن دلشادم باد اگر داشت یکی رود چه شهری می‌شد آب شیرین همه جا بود چه شهری می‌شد آب انار ملس، دوده زداید از دل با صفا مردم آن غم بگشاید از دل خالد آباد اگر شهر جدید است ولی دارد از عهد کهن عشق محمد و علی برگزیده چو عسل شهره آفاق شده ترد و شیرین نه خیاری که کمی چاق شده خوش‌تر از تاک ده‌آباد ندیدم انگور باغت آباد بود چشم بلا باشد دور پسته خندان شود و مرغ هوا گردد شاد باز لبخند زند گر گل عباس آباد طالبی دارد اگر فمی و هم خربزه پس می دهد شهد و عسل بهر خدا بر همه کس دامداری فمی شهر کرج را کافیست تا که انبار جو و گندم آن ده باقیست گفت شاعر که اریسمان صف اول دارد او به دانش به جهان گوی مجلل دارد آب هنجن همه جاری به سر آسیاب است بهجت باغ بگو نرم که کرکس خواب است من بکارم به دهم گندم و جو ارزن و کاه باعث سد رمق باشد و هم عزت و جاه کشک وکاچی سرکرسی چه صفایی دارد رسم دیرین به متین باز بقایی دارد به اگر سفره ما رنگ پذیرد از هم سفره ای نان و پنیر و یه دل خوش درهم بر سر سفره ایزد بنشستیم همه اهل یک قبله و ایران همه هستیم همه چون خورانید مرا بر سر این خوان نمکی شد نمک گیر دلم بار خدایا کمکی می شوم غرق به دریای غمش بی‌کلکی من ندارم عملی عفو تو خواهم الکی شاعر عباس عابدینی متین آباد 🔰پایگاه خبری ده‌آباد خبر @dehabadkhabar