همسرِ شیخ عبد الکریم حائری در سال‌های آخر، دو چشم نابینا و از دو پا فلج شده بود. شیخ عبد الکریم او را به دوش می‌گرفت و شب‌ها به پشت‌بام می‌برد که از گرما اذیت نشود. به او گفتند زن دوم بگیر؛ همسر شما چشمش نمی بیند. گفت: چشم ندارد؛ دل که دارد! من دل کسی را نمی‌رنجانم !... http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640 ❣✿●•۰▬▬▬▬▬▬▬▬▬