🌱 سلام ☺️ این عکس رو دیدم و یاد خاطرات بچگی افتادم که چه روزهای قشنگی بود... یاد اون روزا بخير بچه که بودیم شادتر بودیم و دنیامون شیرین تر بود، ناراحتی هارو چند لحظه بعد فراموش میکردیم. هر فصلی برامون دنیای از زیبای و دلخوشی بود که سرشار از بازی های کودکانه و خاطرات بود. وقتی زمستون می رسید با اومدن اولین بارون چه ذوق و شوقی داشتیم. با داداش زیر بارون انقدر میموندیم و شادی میکردیم که خیس خیس میشدیم، انقدر که آب از سر و صورت و لباسامون می چکید و هر چقدر با با صدامون میزد که بیاید داخل مریض میشید انگار اصلا نمیشنیدم و فقط از هیجان جیغ میزدیم و شلوغ میکردیم. وقتی از بابا کاری برنمیومد مامان با عصبانیت و صدای بلند همیشگی تا ته کوچه با جارو دنبالمون می کرد و ما هم از خدا خواسته زیر بارون فرار میکردیم و کلی به مامان میخندیدیم و اینجا بود که به کمک همسایه های خیلی محترم مارو میگرفتن و تحویل مامان میدادن و مامان با زدن چنتا جارو بهمون و گرفتن گوشمون خدمتمون می رسید و موقع عوض کردن لباسامون بیشتر بهمون خدمات رسانی میکرد. خیلی وقتا آرزو میکنم که ای کاش اون روزای شیرین کودکی برگرده حتی به قیمت کتک خوردن و عصبانیت و تعقیب و گریزهای مامان. ولی دیگه هیچوقت آرزو نمیکردم که زودتر بزرگ بشیم و قدر اون لحاظات رو میدونستم ولی افسوس گذشته ها و گذشتگان دیگه هیچوقت برنمیگردن عصر پاییزیتون بخیر بانو جان.... 😍🌹 💕@Delbarongi 💕