همرزم شهید 👇 👇 🌸برای بازدید از گردان امام رضا علیه السلام به مقر گردان رفته بودیم. اسلام نسب را از صمیم قلب دوست داشتم، همین دوستی ام با اسلام نسب باعث شده بود مهر ابراهیم هم به دلم بنشیند. کنار ابراهیم ایستاده بودم، حواسش به سمتی دیگری بود، خم شدم و در یک لحظه دستش را بوسیدم! مثل اینکه او را برق گرفته باشد، از جا پرید، باناراحتی گفت: این چه کاری بود کردی! آنقدر ناراحت شد که بلافاصله از من رو گرفت و سوار بر موتور دور شد. من توی دل خودم از اینکه ابراهیم را رنجانده بودم ناراحت شدم. هنوز بازدید تمام نشده بود که ابراهیم برگشت. به سمت من آمد، مرا در آغوش کشید و گفت: ببخشید سر شما داد زدم! گفتم: شما ببخشید. من به خاطر حرف امام، که فرمودند من دست رزمندگان را می بوسم، به عنوان تبرک دست شما را بوسیدم!