پیاده روی اربعین 1403 به روایت شیخ محمد رحیمی روز اول : دو شنبه 1403/5/22ساعت 4/55آماده سفر می شویم ،قرار است ساعت 16اتوبوس روبروی دانشگاه پیام نور دلیجان مسافرین را سوار کند ،هوا گرم است و وسایل هنوز جمع و جور نشده ،شب گذشته عکسی از خودم را در گروه چکاوک گذاشته و مقداری درباره سال گذشته نوشتم و با این کار اولین قدم سفرنانه نویسی امسال برداشته شد. هر یک از اعضای خانواده مشغول کاری است و خود را آماده می کند،هر کدام چند بار پیاده روی اربعین را تجربه کرده و با مشکلات و نیازمندی های آن آشنا هستند،اعضای گروه ادبی چکاوک التماس دعا داشته و خانمی قمی سفارش کرد که در عمودهایی که شماره 16دارند از آنها یاد شود. چند دقیقه خانه شلوغ و پر سر وصدا بود اما ساعت 5/15فضا آرام شده بود ،صبحانه را باید در اتوبوس می خوردیم ،ساعت 6/17از خانه خارج شدیم تا علی با ماشین خودمان ما را به دانشگاه پیام نور برساند ،ابتدا به خانه ننه علی رفتیم تا فاطمه ی محسن را سوار کنیم اما برنامه عوض شده بود و به جای دانشگاه به بلوار کشاورز رفتیم،وقت رفتن علی از وضعیت پاسپورت محمد مهدی پرسید. ساعت 6/40از بلوار کشاورز راه افتادیم ،من بر صندلی اول کنار احمد نشسته بودم و حاج علی اکبر روی صندلی تک نشسته بود. بعد از پلیس راه به سمت خمین حرکت کردیم،ساعت 6/55در کمر بندی بودیم ،حاج علی اکبر از جمع خواست که آیه الکرسی و هفت بار قل هو الله بخوانند و ابو الفضل فرم اسامی مسافرین را برای راننده پر می کرد و خانم ها مشغول گفتگو بودند. ساعت 7/7دقیقه به نیمور رسیدیم و ساعت 7/16در سه راهی خمین بودیم ،ساعت 7/48پلیس راه شهابیه و 8/3به خمین وارد شدیم .ساعت 9 پیش از رسیدن به الیگودرز به جز چند نفر بچه ها بقیه خواب بودند.ساعت 9/7به الیگودرز رسیدیم.ساعت 10/15در شهر درود توقف کردیم و کیم خوردیم در داخل شهر موکبی بود که در آن توقفی نداشتیم. ساعت 10/38به پلیس راه سه راهی درود رسیدیم و بعد از عبور از خرم آباد ،ساعت 12به عوارضی خرم آباد اندیمشک رسیدیم .145 کیلو متری اندیمشک بودیم که اذان ظهر پخش می شد.به جنگل های مسیر نگاه می کردم و به یاد شهید رئیسی نوشتم: "کوه جایگاه اندوه برای مرد نستوه است " ساعت 13/15دقیقه ناهار را کناررستوران آبشار زال هر کس غذایی را خورد که با خود آورده بود.بعد از ناهار به طرف اندیمشک راه افتادیم ،بعد از کمی حرکت راننده لیوان تا نیمه پر از چای را تعارف کرد ،چای را گرفتم ،دست اندازها نزدیک بود مرا بسوزاند اما خودم را با جست و خیز آن هماهنگ کردم و آموختم : "تا زمانی که با آفرینش همنوا باشم ،نمی سوزم ،گناه نافرمانی خداست که نظم هستی را مختل و فاعلش را در دنیا و آخرت می سوزاند " خودم چند بار با وسیله شخصی مسیر دلیجان تا اندیمشک را تجربه کرده بودم اما از اندیمشک به سمت چزابه می رفتم اما این بار مسیر جدیدی را می رفتیم هر چند به مهران رفته بودم اما همیشه از مسیر کرمانشاه و این بار از مسیر خرم آباد به آنجا می رفتم . زهرا دختر ابو الفضل خیلی بهانه می گرفت و راننده او را از پلیس می ترساند .ساعت 2/33از عوارضی اول پایانه خرم آباد -اندیمشک عبور کردیم ،بعد از دقایقی به عوارضی دیگری رسیدیم ،ساعت 3/15پلیس راه اندیمشک بودیم ،عوارضی دوم 55 کیلومتر با اندیمشک فاصله داشت. بعد از اندیمشک به سمت شوش اهواز رفتیم و بعد از دقایقی وارد جاده دهلران شدیم ،ساعت 15/25همه خواب بودند ،،تنها صدای باز کردن پاکت چیپس شاگرد راننده، لحظاتی در اتوبوس پیچیده بود،ساعت 17/25دقیقه بعد از عبور از دهلران در 75 کیلومتری مهران بودیم ،ساعت 19 به مهران رسیدیم،موکب و سقاخانه حضرت ابو الفضل در آنجا بود. نماز را در زیر سایه بان پایانه مرزی مهران خواندیم و قرار شد برای شام به سمت مسجد برویم و عدس پلو بگیریم ،گنبد مسجد پایانه مرزی مهران با ساختمان ان تناسب نداشت و بزرگتر از آن بود. "مسجد که می خواهد انسان کامل مناسب الاندام تربیت کند خودش بایدترکیب موزونی داشته باشد " ساعت 9/51داخل خاک عراق بودیم و خیلی ها رفتند سیم کارت بخرند.ساعت 10/15با ونی به طرف کربلا حرکت کردیم ،راننده مداحی به زبان فارسی را پخش می کرد و مرا به یاد آیه ای انداخت که زمان استخاره برای سفرنامه نوشتن ،آمده بود: " وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ ما می‌دانیم که آنها می‌گویند: «این آیات را انسانی به او تعلیم می‌دهد»! در حالی که زبان کسی که اینها را به او نسبت می‌دهند عجمی است؛ ولی این (قرآن)، زبان عربی آشکار است" 103نحل @delijannet