دردش بزرگ بود و کسی را خبر نکرد فرمانده بی خيالِ خوشِ عشق سر نکرد . او را گرفت جاه و جلالی که‌ هیچ وقت در حال او غرور ریاست اثر نکرد . تا خوشه ی ستاره ی رخشنده دید دوش بر خوشه و ستاره ی دوشش نظر نکرد . ناز دلی که با خطر سر به نیستی در راه دوست، از دل میدان حذر نکرد . با چشم باز، راه خدا را گرفت پیش از این مسیر، دعوت شیطان به در نکرد . گفت ای عزیز! عاشق صادق نبود و نیست آن کس که بر بلای تو جان را سپر نکرد . دنیا نداد قیمت عالی به هر عقیق آن را سرشته تا که‌ به خون جگر نکرد . کی عاشقی به‌ محضر محبوب می رسد از خويش اگر به قصد تو عزم سفر نکرد؟... . رفت و رسید شرح عروجش به گوش خلق ديدم نماند گوشه ی چشمی که تر نکرد . شاعر: مهدی رضائی 🕌 @karbalaye_3