شهادت دهمین شهید از لشکر 14 امام حسین (ع) اصفهان /زندگینامه شهید بزرگوار سردار اسلام حسین رضایی
معرفی شهید
نام و نام خانوادگی : حسین رضایی
نام پدر:
محل تولد: طوغان قروه کردستان
تاریخ تولد : ۵۷/۶/۱۶
تاریخ شهادت: ۹۴/۸/۱۷
محل شهادت: حلب، سوریه
محل دفن: رشت
وصعبت تاهل: متاهل
تعداد فرزندان : 2
زندگی نامه
پاسدار شهید حسین رضایی فرزند حاج زوار علی ١٣٥٧/٠٦/١٦ در خانواده ای متدین و انقلابی در روستای طوغان از توابع شهرستان قروه استان کردستان دیده به جهان گشود .
طوغان روستای کوچکی است که مردان بزرگی را در خود پرورده است . در سفر مقام معظم رهبری امام خامنه ای «دامت برکاته» به کردستان این روستا به عنوان روستای نمونه ایثارگری شناخته شده است .
دوران ابتدایی را در مدرسه زادگاه خود سپری نمود و پس از طی مقطع راهنمایی در سال ۱۳۷۴ وارد دبیرستان سپاه پاسداران سنندج شد و بعد از فراغت از تحصیل در مقطع متوسطه در سال ۱۳۷۸ وارد دانشگاه امام حسین تهران شد . وی پس از جذب در سپاه و طی مراحل آموزش مقدماتی رزمی به مدت دو سال دوره کاردانی را طی نمود و از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۱ در سپاه کردستان خدمت کرد . سپس سال ۸۱ یگان ویژه صابرین نیروی زمینی سپاه تهران حسین و تعدادی دیگر از جوانان دلیر آن خطه را جذب نمود و ایشان به تهران منتقل شد .
آموزش های متعدد و بسیار سخت و پیچیده در مناطق مختلف کشور از حسین و همرزمانش جنگجویانی ورزیده و دلیر ساخت .
وی در اوایل سال ۱۳۸۳ ازدواج کرد و ثمره این ازدواج پاک دو فرزند به نام محمدطه(چهار ساله) و تارا(در روز شهادت پدر تنها ۲۵ روز داشت)شد .
نحوه شهادت شهید بزرگوار
شهید حسین رضایی پس از اعزام داوطلبانه به سوریه و نبرد در برابر تروریستهای تکفیری سرانجام در استان حلب به وسیله اصابت گلوله تکتیرانداز به شهادت میرسد
این شهید والامقام یکی از سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در استان اصفهان بود.
ویژگی های روحی و اخلاقی شهید
او جوانی با ایمان و سرشار از عشق به ارزشهای الهی و اسلامی بود . بسیار به نماز اهمیت میداد .عاشق و مطیع رهبر خویش بود و در مسایل سیاسی بیانات رهبرش را معیار و ملاک عمل و حرف خویش قرار میداد . حسین انسانی پرانرژی و فعال بود و همواره با انگیزه و با هدف تلاش میکرد و برای رسیدن به نتیجه هرگز خسته نمیشد . حسادت و کینه در وجود او دیده نمیشد .قلبی مهربان داشت و همواره خنده از لبانش جاری بود . بسیار شوخ طبع بود و اجتماعی و هرگز گوشه گیری را انتخاب نکرد . تعصب و غیرت از ویژگیهای روحی و اخلاقی این شهید بود .به همسر و خانواده اش بسیار احترام مینمود .
«محمد طه» از آخرین دیدار خود با پدر میفرماید:
آخرین دقایقی بود که من بابا رو میدیدم.
اذان صبح که گفته شد، برخلاف همیشه بابا که تا اذان تمام نشده اللهاکبر رو میگفت نمازش را شروع نمیکرد…
منم چون چند بار قبلاً بابا بهم نمازش اقتدا کرده بود! فهمیدم دوباره به همچین قصدی داره… رفتم تو اتاقم و در رو بستم.
هنوز سوره حمد رکعت اولم تمام نشده بود که در باز شد و بابا اومد و دوباره به من اقتدا کرد و کلی منو خجالت داد.
بعد تعقیبات نماز، دیگر خداحافظی آخر منو بابا بود.
همدیگر رو تو بغل گرفتیم یه حسی بهم میگفت انگار دیگر این خداحافظی سلامی رو در بر نداره؛ بیاختیار گریهام گرفته بود.
اما بابا واسه اینکه منو آرام کنه گفت: ناراحت نباش بادمجان بم آفت نداره.
اما اون خوابهایی که خودم دیده بودم؛ خواب بابام که خودش دیده بود؛ اینها همه باهم بهم میگفتند دیگر بابا رو نمیبینی.
بهش گفتم من خیلی دوست دارم شهید بشی.
اما الآن نه. تو باید منو تو لباس دامادی تو لباس روحانیت و جشن حافظ کلیام رو ببینی.
گفت بهت قول میدم شهید نشم؛ ما هنوز با عربستان کارداریم، باید با نابود کردن آل سعود مقدمات ظهور رو آماده کنیم.
تو کل زندگی این تنها بدقولیای بود که از بابام دیدم.
من موندم و درد دلتنگی…