اگر قاعده ای در این عالم نیست که اولیاء الهی را در کنار ما قرار می دهد و ما می توانیم با آن ها زندگی کنیم. بمن بگو این پیر مرد در این تنهایی چگونه احساس یگانگی با امام حسین «علیه السلام» می کند که تنها به جهت تشنه کام به شهادت رسیدن آن حضرت اشگ او جاری می شود؟ و همواره تکرار می کند او تشته به قتل رسید. آیا جز آن است که هر کس به خود به درستی نظر کند در افق جان اش با امام زندگی می کند؟ آیا این همان زندگی نیست که خداوند برای ما رقم زده و ما زندگی را در جاهای دیگری جستجو می کنیم؟