✅ تضادهای بنیادین سه شخصیت از یک طیف 🟪دکتر صادق زیباکلام: معتقد به پذیرش مدرنیسم از جمله سیاست مدرن و اقتصاد مدرن می باشد، اگر چه در عمل بیشتر از این عقب گرد می نماید و در اقتصاد به پیشا مدرنیسم یعنی نظریه کلاسیک اسمیت و در سیاست به قعر جدول یعنی ستایش دیکتاتوری منتهی می گردد. ( در واقع با ادعاهای خودش هم متناقض است. ) او در اقتصاد نظریات مفید را سانسور نموده و تمام نردبان ها را پایین می اندازد. (اشاره به نظریه انداختن نردبان چانگ). او به قعر نظریات اقتصادی عقب گرد می نماید. 🟦سید محمد خاتمی : معتقد به نقد مدرنیسم می باشد. او در سخنرانی مشهورش در ژاپن مدعی گردید، معتقد به نقد مدرنیسم و نقد سنت است. یعنی معتقد به پسامدرنیسم می باشد. ( اما د رعمل توسعه سیاسی مدرن را اجرا می نمود یعنی با ادعای خویش هم متناقض بود. ) در اجرا هرگز نتوانست از مدرنیسم پا را فراتر بگذارد. 🟧دکتر عبدالکریم سروش: در ادعا معتقد به مدرنیسم است. اما در مورد ماهیت نظریه جعلی خودش هیچ سخنی نمی گوید. در واقع مخفی سازی و سانسور ماهیت نظریه جعلی یک تاکتیک اساسی برای اوست. زیرا بحث بر روی ماهیت نظریه ضمن آشکار سازی تناقض هایش شما را به مرجع حعل می رساند. او خود ادعا می کند نظریه اش در علم کلام است و این آدرس اشتباه کاملا شما را گمراه می سازد. با توجه به ویژگیهای غیر قطعی بودن و متن باور بودن ماهیت نظریه جعلی اش پسامدرنیسم است. اما این مسئله ای است ک او مخفی ساخته و ادعای مدرنیسم دارد.