🤍حسنا همسن و سال خودم است. یک پسر پنج ساله دارد. اولین نفری است که خبر می دهد برای خودش و همسرش فیش خریده. قند توی دلم آب می شود.
🤍لیلا به صرافت افتاده. او هم مثل من سه پسر دارد. هم سنیم. دائما از قیمت فیش و نحوه خریدش و اینها می پرسد و عن قریب است او هم فیش بخرد.
🤍یکی از فامیل هایمان است. پریروز زنگ زده بود که فیش اسفند ۸۶ را به فلان قیمت یافته ام. خوب است؟ برایش پرس و جو کردم و تشویقش کردم که حتی اگر فیش چند سال بعد است اشکالی ندارد. بخرد و داشته باشد. بالاخره که نوبتش می شود.
🤍فرشته پنج شش سالی از من کوچکتر است. آن شب توی هیات با خوشحالی آمد و گفت که فیش ۸۵ خریده و این یعنی اینکه سال دیگر ان شالله می تواند برود. اشک توی چشم هر دویمان حلقه زد.
همه این دوستانی که نام بردم وضع مالی متوسطی دارند و اصلا وضعشان توپ نیست و جزو مرفهین بی درد هم محسوب نمی شوند. برای مثال از فرشته پرسیدم که چه طور فیش خریده.
گفت: حقوق چند ماه گذشته ام را ذخیره کرده بودم. شده بود چهل میلیون. تا تصمیم به خرید فیش کردم طلبی که از کسی داشتم و از رسیدنش ناامید بودم، بهم برگشت. برای بقیه اش یک تکه طلای سنگین که از عروسی ام مانده بود را فروختم و قدری هم از برادرم قرض کردم.