⚘⚘⚘دوستانش تعریف کردند اصلا قرار نبود مصطفی همراه آنان به سوریه برود. یک بار قبل از رفتن، اشتباهی با او تماس می‌گیرند و او هم به جمع رفقایش می‌رود. وقتی او را می‌بینند تعجب می‌کنند که آنجاست. مصطفی چون می‌دانسته او را نمی‌برند یک هفته تمام در میان آن‌ها خوابیده و آنقدر التماس و گریه می‌کند تا راضی می‌شوند که او را هم با خو ببرند. چون سنش کم بود حتما باید از پدرش رضایت نامه می‌برد تا دوستانش زیر بار مسئولیت او نروند، در واقع با این کار می‌خواستند مانع رفتنش شوند... 🌹 🌷 @dmnoor