🌴خاطرات کربلا🌴 📍قسمت اول ( مسلم در کوفه) ☘گزارش‏هايى در باره رخدادها در مسير كوفه‏ 📕تاريخ الطبرى - به نقل از ابو مخنف - : آن گاه حسين عليه السلام مسلم بن عقيل را فرا خواند و او را به همراه قيس بن مُسهِر صيداوى، عُمارة بن عُبَيد سَلولى و عبد الرحمان بن عبد اللَّه بن كَدِن اَرحَبى به سمت كوفه فرستاد. او را به پروا كردن از خدا پنهان نگه داشتن جريان سفر، و نرمى و ملاطفت [با مردم‏] فرمان داد و [نيز به اين كه ]اگر تشخيص داد مردم يك‏پارچه و قابل اعتمادند، به سرعت ايشان را باخبر سازد. مسلم حركت كرد تا وارد شهر مدينه شد و در مسجد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله نماز خواند و با كسانى از بستگانش كه مى‏ خواست، خداحافظى كرد. آن گاه دو راه‏نما از قبيله قيس اجير كرد. وى با آن دو، حركت كرد؛ ولى راه را گم كردند. تشنگى شديدى به آنان دست داد. دو راه‏نما گفتند: اين راه به آب مى ‏رسد. همگى از تشنگى در حال مرگ بودند. مسلم بن عقيل نامه‏اى براى حسين عليه السلام توسّط قيس بن مُسْهِر صَيداوى از تنگه بطن خُبَيت‏(نقطه ‏اى در حوالى مدينه) فرستاد: «امّا بعد. به راستى كه من از مدينه به همراه دو راه‏نما بيرون آمدم؛ ولى آن دو راه را گم كردند. تشنگى بر ما غالب شد و آن دو از تشنگى مُردند. ما آمديم تا به آب رسيديم و با كمترين رمق باقى‏ مانده در بدن زنده مانديم. اين آب درسرزمينى است كه تنگه بطن خُبَيت ناميده مى‏ شود. من اين رخداد را نشانه بدشگونى اين سفر مى‏ دانم. اگر مرا معذور بدارى و ديگرى را به جاى من به كوفه بفرستى [، بهتر است‏]. والسلام!». حسين عليه السلام جواب او را چنين نوشت: «اميدوارم كه ترس تو را وادار به نوشتن استعفانامه نكرده باشد. به آن سَمتى كه تو را روانه ساختم، حركت كن. درود بر تو باد!». مسلم چون نامه را خواند. گفت : اين [نامه نوشتن‏] به خاطر ترس بر جانم نبود. پس به مسير ادامه داد تا به آبگاهى از قبيله طى رسيد. در آن جا فرود آمد و سپس از آن جا بار بست. او مردى را ديد كه شكار مى‏ كرد. شكارچى به سوى آهويى تير انداخت و او را كشت. مسلم گفت : دشمن ما نيز كشته خواهد شد. به خواست خدا. 📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۵۴ الإرشاد: ج ۲ ص ۳۹ 📗البداية و النهاية : چون مسلم از مكّه بيرون آمد، از مدينه گذشت در آن جا دو راه‏نما با خود برداشت. آنان مسلم را از بيابان‏ها و راه‏هاى متروكه بردند. يكى از آن دو راه‏نما از فشار تشنگى در گذشت. آنان راه را گم كرده بودند و آن راه‏نما در مكانى به نام تنگه خُبَيت، در گذشت. مسلم اين را به فال بد گرفت و در آن منطقه ماند. راه‏نماى ديگر هم از دنيا رفت. مسلم براى امام حسين عليه السلام نامه نوشت و در باره ادامه سفر مشورت خواست. امام عليه السلام برايش نوشت كه حتماً به عراق برود و در اجتماع كوفيان حضور يابد تا از احوال آنان باخبر گردد. 📚البداية والنهاية : ج ۸ ص ۱۵۲ ╭┅────────────┅╮ 🆔@dobanoydameshg ╰┅────────────┅╯