🌴خاطرات کربلا🌴
📍قسمت دهم (مسلم در کوفه)
☘سخنرانى ابن زياد در مسجد كوفه و ترساندن مردم از مخالفت با خويش
📙الأخبار الطوال :
ابن زياد از تهنيت گفتن هاى مردم به حسين عليه السلام ناراحت شد و آمد تا به مسجد جامع وارد شد.
مردم را براى اجتماع خبر كردند. عبيد اللَّه بر منبر رفت و حمد و ثناى خدا را به جا آورد و گفت:
اى كوفيان! به راستى كه امير مؤمنان مرا بر شهر شما گمارده و ثروتهايتان را ميانتان تقسيم كرده و مرا به رعايت انصاف با ستمديدگان شما و نيكى به افراد مطيع و حرفشنو و سختگيرى بر سركشان و اهل ترديدتان دستور داده است.
من فرمان او را اجرا مى كنم و براى افراد مطيع پدرى مهربان و براى مخالفان زهرِ كشنده ام هر يك از شما مراقب خود باشد و خود را نگه دارد.
آن گاه از منبر فرود آمد و به سمت قصر راه افتاد و وارد قصر شد.
نعمان هم به سوى وطن خود، شام حركت كرد.
📚الأخبار الطوال : ص ۲۳۲
📔مثير الأحزان :
چون صبح شد، ابن زياد براى سخنرانى به پا خاست. در حالى كه مردم را سرزنش مى كرد و رؤساى قبايل را توبيخ مى نمود و اهل تفرقه و سركشى را [از كيفر ]مى ترساند. آنان را به نيكى در صورت پيروى و بدى و بيرون شدن از حوزه حكومت، در صورت نافرمانى وعده داد.
آن گاه گفت:
اى كوفيان! به راستى كه امير مؤمنان يزيد مرا والى شهر شما قرار داده و به عنوان كارگزار حكومت بر اين شهر انتخاب كرده است. او به من دستور داده ثروت هاى عمومى را ميان شما تقسيم كنم. انصاف [و عدالت] را براى ستمديده در برابر ظالم رعايت نمايم، حقوق ناتوانان را از قدرتمندان بگيرم، به حرفشنو و مطيع نيكى كنم و بر تفرقه افكن سخت بگيرم. سخنم را به اين مرد هاشمى برسانيد تا از خشم من پروا كند.
آن گاه از منبر پايين آمد.
منظور او از هاشمى مسلم بن عقيل بود.
📚مثير الأحزان : ص ۳۰
بحار الأنوار : ج ۴۴ ص ۳۴۰
#آقام_حسین
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#دوبانوی_دمشق
╭┅────────────┅╮
🆔
@dobanoydameshg
╰┅────────────┅╯