🌴خاطرات کربلا🌴 فصل چهارم : 🌾قسمت سوم (از مكّه تا كربلا) 🕋 گفتگوى امام حسین عليه السلام با عبد اللَّه بن عبّاس‏ 📗تاريخ الطبرى - به نقل از عُقبة بن سَمعان - : وقتى حسين عليه السلام مصمّم شد كه به سوى كوفه روان شود، عبد اللَّه بن عبّاس نزد وى آمد و گفت : اى پسرعمو! مردم شايع كرده‏ اند كه تو به سوى عراق خواهى رفت؛ به من بگو كه چه خواهى كرد.  فرمود : «آهنگ آن دارم كه - إن شاء اللَّه تعالى - همين يكى دو روز آيندهحركت كنم». ابن عبّاس به او گفت: تو را از اين كار در پناه خدا قرار مى ‏دهم. به من بگو - خدا تو را قرين رحمتت بدارد - كه آيا به سوى مردمى مى ‏روى كه حاكمشان را كُشته‏ اند و ولايتشان را به تصرّف خود در آورده‏ اند و دشمن خويش را بيرون رانده‏ اند؟ اگر چنين كرده ‏اند، به سوى آنها برو؛ امّا اگر تو را خوانده ‏اند و [هنوز ]حاكمشان آن جاست و بر قوم چيره است و كارگزارانش خراجِ ولايت‏ها را مى ‏گيرند؛ تو را به جنگ و زد و خورد فرا خوانده ‏اند. بيمِ آن دارم كه فريبت دهند و تكذيبت نمايند و با تو ناسازگارى كنند و يارى ‏ات ندهند و بر ضدّ تو شورانده شوند و از هر كس ديگرى در كار دشمنىِ تو سخت‏تر باشند. حسين عليه السلام فرمود : «از خدا خير مى ‏جويم. ببينم كه چه خواهد شد».... چون شب يا صبح بعد فرا رسيد، عبد اللَّه بن عبّاس نزد حسين عليه السلام آمد و گفت: اى پسرعمو! من صبورى مى ‏كنم ؛ امّا صبر ندارم، بيم دارم كه در اين سفر هلاك و نابود شوى مردم عراق قومى حيله‏ گرند، به آنها نزديك مشو در همين شهر بمان كه سَرور مردم حجازى اگر مردم عراق - چنان كه مى ‏گويند - تو را مى‏ خواهند، به آنها بنويس كه دشمنِ خويش را بيرون كنند. آن گاه به سوى آنها برو اگر جز رفتن نمى ‏خواهى، به سوى يَمَن برو كه در آن جا قلعه ‏ها و درّه ‏هايى وجود دارد و سرزمينى پهناور است و پدرت در آن جا پيروانى دارد و از مردم نيز دورى آن گاه براى مردم نامه مى‏ نويسى و دعوتگرانت را مى ‏فرستى؛ در اين صورت اميدوارم كه آنچه را مى ‏خواهى، بى ‏خطر بيابى. حسين عليه السلام به او فرمود : «اى پسرعمو ! به خدا مى‏ دانم كه خيرخواه و دلسوزى؛ ولى من تصميم خود را گرفته ‏ام و آهنگ رفتن دارم». ابن عبّاس گفت: اگر مى ‏روى زنان و كودكانت را نبر به خدا نگرانم كه همانند عثمان كه [كشته شد و ]زنان و فرزندانش به او مى‏ نگريستند. كشته شوى... به خدايى كه جز او خدايى نيست. چنانچه مى‏ دانستم اگر موى و پيشانى ‏ات را بگيرم تا مردم [به خاطر دعواى ما] بر من و تو گِرد آيند به رأى من عمل مى ‏كنى [و از مكّه نمى ‏روى‏]، چنين مى ‏كردم. 📚تاريخ الطبرى : ج ۵ ص ۳۸۳ أنساب الأشراف: ج ۳ ص ۳۷۳ ⏯ ادامه دارد... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ╭┅────────────┅╮ 🆔@dobanoydameshg ╰┅────────────┅╯