می‌نشینم لبِ این پنجره‌ی تنهایی عصر یک روز شلوغ چای در دست، به تصویر شتابانِ زمان می‌نگرم من در این ثانیه‌ها با تو در دشتِ پر از خاطره‌ها در سفرم تو بگو یارِ سفر کرده‌ی من از پسِ پنجره‌ها، به چه می‌اندیشی به کجا می‌نگری؟ ابرها می‌گذرند بادها در سفرند تو در این پهنه‌ی خاکی به کجا رهگذری؟ @dobeit | دو بیت شعر