جلوی نام و نام خانوادگی نستعلیق نوشتم: "محمد حسام ابتکار" قطعا چیزی نمیشد چون استاد نبود. ولی فقط باید یخورده صبر میکردم تا بقیه هم ورقه هاشونو بدن که ورقه ی من لابه لای ورقه های اونا گم بشه و مراقب رو اسمی که رو ورقه نوشته دقت نکنه... چون مراقب اشنا نبود قطعا مارو نمیشناخت ... یه نفس عمیق کشیدم و تو دلم ذکر گفتم.. ایشالله که شر نشه ...! وقت که تموم شد اومد سمتمون و ورقه ها رو جمع کرد یه نفس عمیق کشیدم. حس خلافکاری رو داشتم که از دست پلیس فرار کرده تو دلم یه لبخند شیطونی زدم و از کلاس رفتم بیرون از اول کلاس دل تو دلم نبود که گند این امتحان در اد. پایان کلاس همه راجع به امتحان و سختیش حرف میزدن ولی من همه ی حواسم پیش خلافی بود که کرده بودم * ادامـہ‌دارد... نویسنده✍ 🧡 💚