💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
💌 یک صفحه کتاب از #مسابقه «خاتون و قوماندان» اول، عکسنوشت رو مرور کن👆 🌸✏️ صفحه کتاب از اینجا، قسم
💌 یک صفحه کتاب از «خاتون و قوماندان» اول، عکسنوشت رو مرور کن👆 🌸✏️ صفحه کتاب از اینجا، قسمت ۵ 👇 ❣ سال بعد در محله "بازار شلوغ" گلشهر خانه‌ای کوچک خریدیم دو اتاق کوچک و یک حیاط داشت پدرم اوستا باقر، بعدا یک آشپزخانه هم درست کرد ❣ حالا شده بودیم پنج دختر و یک پسر به اضافه‌ی بابو پدربزرگم و دو تا خانمش و پدر و مادرم... زندگی به سختی می‌گذشت اما حرفه پدرم برای ما نان‌آوری داشت ❣ همه این سختی‌ها کار را به جایی رساند که پدرم تصمیم به بازگشت داوطلبانه گرفت خیلی‌ها به افغانستان برگشته بودند با اینکه جنگ و فقر و ناامنی بود... اما به قول خودشان آن مشکلات به این مشکلات، در ❣ کم کم پدرم، از ترس افغانی‌بگیرها، سر کار هم نرفت قبلا اگر نان و پنیری داشتیم حالا همان هم نبود... مخارج خانه افتاده بود به کارهای زنانه ❣ سال ۷۱ تا ۷۶ در افغانستان جنگ بود صحنه‌های جنگ را از تلویزیونِ سیاه و سفید کوچکمان می‌دیدیم و برای وطن غصه می‌خوردیم تا اینجا 👆🌸 ارسال اثر به: 🦋  @dokhtar_razavi_admin