هدایت شده از معرفت
📶 *داستان کش شلوار و...* یارو نشسته بوده *پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته* یهو میبینه *یک موتور گازی ازش جلو زد!خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.* یک مدت *واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!* دیگه پاک *قاطی می کنه با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.* همینجور داشته *با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!* طرف کم میاره *میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده . خلاصه دوتایی وامیستن کنار‌ اتوبان. یارو پیاده میشه میره جلوی موتوریه، میگه: آقا ! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی روی ما رو کم کردی؟!* موتوریه با رنگ پریده نفس زنان میگه : *داداش… خدا پدرت رو بیامرزه وایستادی!…کش شلوارم گیر کرده به آیینه بغلت.* 🔚نتیجه اخلاقی: *اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ای دارند ببینید کش شلوارشان به کدام مسئولی گیر کرده؟*