🌴السلام علیک یا ابالفضل العباس🌴
🌷حضرت عباس علیه السلام🌷
💠قسمت چهارم💠
🔰ادامه حضرت عباس(ع) در زمان پدرش امام علی(ع):
امیرالمؤمنین علیه السلام روزی در مسجد نشسته و با اصحاب و یاران خود گرم گفتگو بود که مردی شمشیر گرانبهایی را برای ایشان هدیه آورد. در همین لحظه، حضرت عباس علیه السلام که نوجوانی نورسیده بود، وارد مسجد شد. سلام کرد و در گوشه ای ایستاد و به شمشیری که در دست پدر بود، خیره ماند. امیرالمؤمنین علیه السلام متوجه شگفتی و دقت او گردید و فرمود: فرزندم! آیا دوست داری این شمشیر را به تو بدهم؟ حضرت عباس علیه السلام گفت: آری!
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: جلوتر بیا!
حضرت عباس علیه السلام پیش روی پدر ایستاد و امام(ع) با دست خود، شمشیر را بر قامت بلند او حمایل نمود. سپس نگاهی طولانی به قامت او نمود و اشک در چشمانش حلقه زد. حاضران گفتند: یا امیرالمؤمنین! برای چه گریه می کنید؟
امام(ع) پاسخ فرمود: گویا می بینم که دشمن پسرم را احاطه کرده و او با این شمشیر به راست و چپ دشمن حمله می کند تا اینکه دو دستش قطع می گردد... .[1]
ادامه دارد...
پایان قسمت چهارم
التماس دعا
یوسف شیخ
_______________
🔷پی نوشت:
1.مولد العباس بن علی(ع)، محمدعلی ناصری، ص۶۱ - ۶۲